آراء تربیتی در سدههای میانه:
آراء تربیتی در سدههای میانه:
بنابر نظر کاردان(1381، ص62)، "سدههای میانه یا قرون وسطی به دورهای از تاریخ مغرب زمین اطلاق میشود که میان دوره یونان و روم باستان و عصر جدید که با «رنسانس» آغاز میشود قرار دارد و نزدیک به ده قرن بهطول میانجامد". البته درباره آغاز و پایان دقیق این دوره میان مورخان اختلاف نظر وجود دارد. قرون میانه را به دو بخش زمانی نامساوی تقسیم میکنند: "بخش اول شامل روزگار تاریک هجوم بربرها و بینظمی مدنی و انحطاط فرهنگی است که از آغاز قرن ششم تا اوایل قرن دوازدهم طول میکشد. بخش دوم شامل قرونی است که طی آن بازرگانی رونق یافت و شهرها رو به توسعه رفت و تعلیم و تربیت رواج گرفت" (طوسی، 1354، ص48).
ویژگیهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی این دوره عبارتند از:
1- تقسیم امپراطوری روم به روم شرقی و روم غربی.
2- انحطاط و سرانجام انقراض امپراطوری روم غربی.
3- استقرار تدریجی حاکمیت کلیسا و سلسله مراتب آن.
4- ظهور نظام اقتصادی و سیاسی موسوم به فئودالیسم.
5- ظهور دین اسلام و اشاعه آن (کاردان،1381، صص63-62).
وضع فرهنگی و فکری این دوره را میتوان اینگونه خلاصه کرد:
1- در قرون چهارم و پنجم میلادی اصول عقاید مسیحیت مورد بحث و گاه اختلاف بود.
2- تا قرن نهم میلادی به علت نبود امنیت، اکثر مردم مغرب زمین در جهل و بیخبری بهسر میبردند. تنها در حوزههای دینی مسیحی تحقیقاتی بهعمل میآمد.
3- در این دوران، وحدت اخلاقی مبتنی بر مسیحیت پیوند دهنده مردم بود. از این طریق، شارل بزرگ اروپای مسیحی را بهصورت یک دولت درآورد (کاردان،1381، صص66-63).
هرچند که دکتر طوسی(1354) با توجه به تقسیمبندی زمانی خود از این دوران، تحولات فرهنگی و آموزش و پرورش را نیز به دو بخش کلی تقسیم کرده و قرن یازدهم را نقطه عطف آن محسوب میکند، اما دکتر کاردان (1381، صص70-66) آموزش و پرورش در این دوران را به سه دوره کلی زیر تقسیم کرده و به توضیح آنها میپردازد:
1- از سده پنجم تا اواخر سده هشتم: نخستین مدارس در کنار نهادهای دینی دایر میشود و غرض آنها در وهله اول تربیت راهبان و سپس مبلغان دینی بود. آموزش بسیار ابتدایی در حد خواندن و نوشتن و حساب مقدماتی و اطلاعات دینی مقدماتی بود. رفتهرفته تأسیس این مدارس اجباری شد.
2- از آغاز سلطنت شارل بزرگ تا حدود سده دوازدهم: در این دوره برای تحکیم مبانی سازمان کلیسا تربیت کشیشان در دستور کار قرار گرفت. همچنین، «آموزشگاه کاخ» برای کودکان درباری در کاخ حکومتی تأسیس شد. معلمان آن دانشمندان روزگار بودند. آموزش هنرهای سهگانه و چهارگانه رواج یافت. هدف اصلی آموزش، تربیت کسانی بود که خود معانی کتاب مقدس را بهدرستی درک کنند.
3- از سده دوازدهم تا آغاز دوره رنسانس: در این دوره روشنفکران غربی به مطالعه و ترجمه آثار شرقی و اسلامی پرداخته و حیات فرهنگی و فکری کمی توسعه یافه و بحثهای منطقی و فلسفی پدید آمدند.
بهطور کلی، "در این دوره، جامعه غربی از سه طبقه اشراف(فئودال)، روحانی و مردم عادی تشکیل میشد و تعلیم و تربیت کودکان این طبقات با وجود داشتن زمینه دینی مشترک متفاوت بود" (کاردان،1381، ص70). تربیت شهسواران (شوالیهها) جهت پایبند کردن اشرافزادگان به عقاید مسیحی، آمادهسازی آنها برای کارهای سخت و جنگ، و یاد دادن آداب اجتماعی به آنها صورت میگرفت. تربیت روحانیان در دیرها و مدارس کلیسایی و دانشگاههای آن دوران جهت تربیت افراد مبلغ و مجری مراسم دینی صورت میگرفت. تربیت مردم عادی نیز اغلب بهگونهای آموزش حرفهای بوده و برعهده اصناف بود. در اواخر سده دوازدهم نیز دانشگاهها در شهرهای بزرگ اروپا تأسیس شدند. روش آموزش در همه دانشکدهها که به روش اهل مدرسه (اسکولاستیک) معروف است، عبارت بود از قرائت متون و بحث و جدل (کاردان،1381، صص73-70).
در این دوران اندیشهوران بزرگی حضور داشتند. راسل(ج1، 1373) از امبروز قدیس، یروم قدیس، اگوستین قدیس، و پاپ گرگوری کبیر بهعنوان چهار مجتهد(دکتر) کلیسای غربی یاد کرده و توماس آکویناس قدیس را بهعنوان بزرگترین فیلسوف مدرسی معرفی میکند. در ادامه، به معرفی دیدگاههای تربیتی دو تن از این اندیشهوران میپردازیم.
آراء تربیتی آگوستین:
آگوستین قدیس یکی از برجستهترین متفکران مسیحیت در قرون وسطی است. وی در ابتدا مانوی و یا ثنویتگرا بود ولی به اعتراف خودش چون به بیهودگی این مذهب در بسیاری از عقاید واندیشههایش پی میبرد به رم مهاجرت کرده و به مکتب فلسفی شکاکیون جدید ملحق میگردد. پس از مدتی این مکتب فکری نیز او را اقناع نمیکند. در شهر میلان با اندیشههای نوافلاطونی آشنا میگردد و از همین راه به مکتب آنها وارد میشود. پس از آن به مسیحیت گرویده و پس از مدتی بهعنوان اسقف انتخاب میشود و در همین شهر نیز از دنیا میرود. او آراء مهمی در الهیات مسیحی در خصوص رابطه عقل و ایمان، نظریه شناخت، خداشناسی، مسئله شر، و زیباشناسی عرضه داشته است. از کتابهای مهم او میتوان به «شهر خدا» و «اعترافات» اشاره داشت (بهنقل از دانشنامه آزاد ویکیپدیا).
"بهعقیده آگوستینوس آدمی بر اثر معصیت ازلی گناهکار به دنیا میآید و تنها لطف و بخشایش الهی است که باعث نجات و فلاح او میشود" (کاردان، 1381، ص79). این دیدگاه تأثیر شایانی در انسانشناسی آگوستین داشته و بنابراین نظریات تربیتی او را نیز تحت تأثیر قرار داده است. آموزه گناهکار بودن ذاتی آدمیان موجبات بدبینی را نسبت به بشر فراهم کرده و در نتیجه نوع تربیت او را سختگیرانه و تحکمی میکند. بنابراین اعتقاد او به تنبیه بدنی دور از نظر نیست.
"بهنظر آگوستینوس، هدف تربیت بارآوردن فرد مسیحی حقیقی است" (کاردان، 1381، ص79). بنابراین، میتوان از نوعی تربیت اخلاقی مسیحی در آراء وی صحبت کرد. او آموزش هنرهای هفتگانه را برای فهم کتاب مقدس ضروری میدانست.
آراء تربیتی توماس آکویناس:
توماس آکویناس قدیس از بزرگترین فیلسوفان مسیحی است که اصول عقاید و تربیت کاتولیک را تنظیم کرده است. او در ابتدا به فرقه دومینیکن که طرفدار جدایی معارف وحیانی از فلسفه مبتنی بر محسوسات بودند، پیوست. چندی نیز نزد آلبرت کبیر به شاگردی نشست. سپس با آثار ارسطو و حکمای اسلامی آشنا شد. آنگاه به تعلیم فلسفه و کلام مسیحی در دانشگاه پاریس پرداخت. کتاب جامع الهیات از مهمترین آثار او است که در آن به تنظیم نظام فلسفه رسمی کلیسای کاتولیکی پرداخته است. بهنظر او شناخت نخستین توسط تجربه حسی بهدست آمده و سپس به حس مشترک و صور خیالی و آنگاه به مفاهیم کلی یا معقولات مبدل میشود (کاردان، 1381، صص82-80). آراء و افکار آکویناس تا سالها ادامه داشته و حتی در دوران معاصر نیز افکار او در زمینهای جدید تحت عنوان نئوتومیسم توسط افرادی همچون اتین ژیلسون گسترش یافته است.
درباره نظریات او میتوان به نظریه فناناپذیری روح انسان، ادله او درباره وجود خدا، و دیدگاه او درباره رابطه میان عقل و ایمان اشاره داشت. آرای مذهبی او اشارههای روشنی برای تربیت اخلاقی دارد. او مهمترین فضیلت را احسان دانسته و عالیترین وجه آنرا اخلاص به خدا برمیشمارد. او بهطور کلی طرفدار نظام پدرسالار قرون میانه بود و خانواده را اساس کشور میدانست (مایر، ج1، 1374،صص 227-223).
بهزعم پروفسور نخستین، "بهنظر توماس آکوئینی هدف غایی تربیت، سیر به سوی کمال لایق انسانی و کمال آدمی در معرفت خدا و ابتهاج یا سعادت پایدار ناشی از خداشناسی و خداپرستی است؛ بهعبارت دیگر خیر اعلی، تجربه عقلانی سعادت و حضور الهی در روح انسانی است" (بهنقل از کاردان، 1381، ص82). او در کتابی به نام درباره حقیقت افراد را دارای دو نوع استعداد بالقوه درونی و بیرونی میداند. پرورش استعداد درونی به خود شخص و فعالیت ذهنی او بستگی دارد، درحالی که فعلیت یافتن استعداد بیرونی مستلزم آموزش است (کاردان، 1381، ص82).
تار و پود هستیم بر باد رفت،اما نرفت