آموزش فلسفه بسی برتر از به ذهن سپردن دانستنی ها یا انتقال معلومات است

 فرازی از گفتاردکتر میر عبدالحسین نقیب زاده

استاد گرانقدر و عزیزم که ۴ ترم از ایشان زندگی درست را یاد گرفتم

در فلسفه همواره دو جنبه می توان دید: یکی نقد و دیگری نظر . کار فیلسوفان گاه جلوه یکی از این دو و گاه نشانی از هم آمیزی آنهاست. از یک دیدگاه در روند تحول تاریخ فلسفه ، نخست پیدایش نظر، نظریه و بینش است؛ و سپس سنجش و نقد و نقادی. این چگونگی تاریخی با گفته کانت نیز سازگاراست که می گوید با آنکه خردمندانه آنست که نخست به سنجش توانایی های خود بپردازیم و آنگاه درراه برپا کردن نظام از اندیشه گام برداریم ؛ ولی واقعیت گویای آن است که خرد، تا نخست به برپایی نظام یا نظامهایی از اندیشه نپردازد، نیاز به اینگونه بررسی و وارسی را درنمی یابد.

چنین است که در دوران باستان کار سقراط - که نخستین جلوه نقد فلسفی است - آنگاه آغاز می شود که دیرگاهی از پیدایش فلسفه های گوناگون گذشته است ودر دوران نو نیز کار کانت تنها پس از پدید آمدن نظامهای گوناگون و گوناگونی اندیشه ها آغاز می گردد. و این چه بسا از آنروست که دست یازیدن به داوری های شتابزده با طبع آدمی بس سازگارتر است تا خودداری از داوری های ناسنجیده. بدین سان، رویارویی با نظام های گوناگون و گوناگونی نظامها و دریافت ناسازگاری بسیاری از آنها با یکدیگر است که برای نخستین بار نیاز به نقد و نقادی را آشکار می کند.

ادامه نوشته

افلاطون و فن بیان فلاسفه و سوفیست ها

 

کتاب مارینا مک کوی ، از درونمایه آشکاری برخوردار است . افلاطون با توجه به تفاوت درخصوصیات و نیات اخلاقی ، سقراط را از سوفیست ها متمایز می گرداند ولی نویسنده بلافاصله دو اشکال را یادآور می شود : شیوه چندان ساده ای برای جدا کردن سقراط از سوفیست ها وجود ندارد و شور و هیجان چندین گفتگوی سقراط ، تفاوت زیادی را مابین وی و سوفیست ها نشان نمی دهد. پس گفتن اینکه افلاطون با توجه به بعضی خصوصیات ، سقراط را از سوفیست ها متمایز می گرداند ، مسئله را حل نمی کند. از سوی دیگر بحث مک کوی ، ادعای بسیاری از شارحین که سقراط را متفاوت از سوفیست ها می بیند انکار می کند، چرا که از نظر وی ، افلاطون به جای متمایز کردن فلسفه از سفسطه گری ، تلاش می کند تا فیلسوف را از سوفیست ، متمایز کند.
گرچه سقراط اختلافات عمده ای مابین خود و سوفیست ها ترسیم می کند ، سوفیست ها ادعای آموزش داشتند در حالی که سقراط این ادعا را نداشت. سوفیست ها پول می گرفتند ولی سقراط فقیر بود ، سوفیست ها ایده های جدیدی مطرح می کردند در حالی که سقراط این گونه نبود ، ولی سقراط نیز از همان ابزارهای لفاظی بحث و جدل استفاده می کرد که نه تنها در این مورد با سوفیست ها همگام بود ، بلکه عملکرد سوفیست ها را نیز به مخاطبان خود از این طریق ، یادآوری می نمود. از این رو فلسفه به دلیل اینکه ضدلفاظی است از سفسطه ، متمایز نمی شود ، بلکه از این رو که استفاده آن از بحث و جدل ، به صورت اخلاقی صورت می گیرد ، متمایز می شود.
نویسنده در موارد مختلف ، به شیوه های جدلی سقراط اشاره می کند . به عنوان مثال ، وی دادگاه سقراط را متذکر می شود ، در حالی که قضات گرایش داشتند تا فلسفه را به عنوان زیرورو کننده فضایل سنتی معرفی کنند ، ولی سقراط تلاش می نمود تا این شکاف بین فضیلت و فلسفه را از بین ببرد. از این رهگذر ، سخنرانی سقراط با این هدف صورت می گرفت تا قضات دادگاه را به سوی حرکت به خودشناسی (یعنی ماموریت اصلی سقراط) سوق دهد. از نظر مک کوی ، سقراط فقط به این دلیل به جهل خود اعتراف می کرد تا مخاطبان وی نیز در این باره از وی تقلید کنند. همچنین مک کوی نشان می دهد که تقابل سقراط و پروتا گوراس ، تقابلی نیست که بین یک سوفیست و فیلسوفی که از بحث و جدل دوری می کند ، رخ داده باشد.
نویسنده در عین حال نشان می دهد که سقراط در عین ابطال جدل سوفیستی و شیوه زندگی سوفیست ها ، از شیوه بحث و زندگی فلسفی نیز انتقاد می کند . از این رو افلاطون باید نشان دهد که چرا دیدگاه سوفسطایی در عین ضدفلسفی بودن ، قدرتمند نیز هست.
مک کوی در راستای پیگیری نظریه اصلی خود مبنی بر اینکه تفاوت اصلی مابین فلسفه و سوفیسم ، اخلاقی است ، تاکید افلاطون را در «جمهوری» بر نیت به جای دانش به عنوان متمایز کننده فیلسوف یادآوری می کند. فلاسفه به واسطه دانش خود از بقیه مردم متمایز نمی شوند بلکه این نحوه زندگی آنهاست که آنان را از دیگران جدا می سازد . «در شهر خوک ها نمی توان هیچ فیلسوفی را یافت » طبع فلسفی در اوضاع مناسب خود را نشان می دهد. از این رو مک کوی نیز به فطرت اخلاقی فیلسوفان اشاره می کند

بعضی از شارحان ، تفاوت فلسفه و سوفیسم را برحسب روش ، ارزیابی می کنند. سقراط ادعا می کند که سوفیست ها ، سخنرانی های طولانی ایراد می کنند ، در حالی که وی در فرایند پرسش و پاسخ ، شرکت می جوید. نویسنده کتاب نیز به انتقاد از افرادی می پردازد که فلسفه را یک روش می دانند ، چرا که وی طبیعت فیلسوف را اخلاقی می داند.
تفاوت هایی مابین فیلسوف و سوفیست وجود دارد که افلاطون از آنها برای تمایز سقراط از سوفیست ها استفاده می کند. سقراط پول نمی گرفت ، در حالی که سوفیست ها این کار را انجام می دادند. سقراط در جستجوی شاگرد برای خود نبود و با هر فردی به گفتگو می پرداخت. سوفیست ها به دنبال پیروزی در بحث بودند ، در حالی که سقراط از ابطال شدن ، خوشحال می شد و به دنبال دستیابی به دانش بود. از نظر سقراط ، پرسش فلسفی نه تفکر محض ، بلکه یک فعالیت اجتماعی محسوب می شود.
انتشارات دانشگاه کمبریج ، در ماه آگوست سال ۲۰۰۸ میلادی ، کتاب «افلاطون و فن بیان فلاسفه و سوفیست ها» را منتشر کرده است

سقراط

 

 مرگ سقراط به سال 399 پیش از میلاد رخ داد. این مرد هفتاد ساله یونانی، همواره چنان زندگی کرده بود که می‌خواست و درست می‌دانست: به سان فیلسوف. این ساتیر یا سیلنوس، چنان که الکیبیادس در رساله مهمانی افلاطون او را توصیف می‌کند، همان است که اریستوفانوس در ابرها می‌گوید او به سان یک مرغ‌ آبی می‌خرامید و چشم‌های خود را این‌جا و آن‌جا می‌گرداند. [2] آلکیبیادس در رساله مهمانی او را به زیبایی توصیف کرده است: مردی که خداوندگار فلسفه و دانایی بود، اما خود را نادان‌ترین مردمان می‌دانست. تابستان و زمستان یک لباس بیشتر نمی‌پوشید و همواره پا برهنه راه می‌رفت. تندیس فضیلت اخلاقی بود و بس. در حالات خلسه‌واری که داشت ساعت‌ها گوشه‌ای می‌ایستاد و می‌اندیشید.[3] آن مردی که هیچ گاه مست نمی‌شود، خشم نمی‌گیرد، در بند لذات و تنعمات نیست، با کلمات ساده و معمولی از حقیقت سخن می‌گوید و ساده‌ترین وجوه زندگی را به پیچیده‌ترین دشواری‌های فلسفی بدل می‌کند، آری او سقراط است.

ادامه نوشته

پست مدرنیسم و تعلیم و تربیت

 

پست مدرنیسم اصطلاحی است که به گونه‌ای فزاینده بر گرایشهای فرهنگی – اجتماعی و فکری معین دلالت دارد (مارشال و پیترز، ۱۹۹۴). این موضوع که از مسأله‌های بحث برانگیز امروزی شمرده می‌شود، در محافل علمی و غیر علمی بسیار مطرح است.
صحبت از پست مدرنیسم چنان شایع شده است که در هر حوزه به چند موضوع یا عنوان بر می‌خوریم که هر یک به گونه‌ای به آن پیوسته است مانند معماری، هنر، موسیقی، فلسفه، علوم اجتماعی، تعلیم و تربیت، سیاست، تاریخ، صنعت، دین، اقتصاد، فرهنگ و دیگر حوزه‌های دانش بشری.
بر پایهٔ بررسی‌های لش (۱۹۹۰) مقالات و پژوهشهای بسیار در زمینهٔ پست مدرنیسم نوشته شده به گونه‌ای که به تعبیر وی، پست مدرنیسم، دیگر خلاف غرب است. در کشور ما در این زمینه کتابها و مقالات اندک است و بیشتر کارهای انجام گرفته، ترجمهٔ اثرهای مؤلفان غربی است؛ به ویژه به علت تازه بودن موضوع، پژوهشها و نوشته‌ها در زمینهٔ پست مدرنیسم و ارتباط آن با تعلیم و تربیت ناچیز است.

ادامه نوشته