ملاصدرا

 

ملا صدرا عشق را دو قسم كرده است: یكی عشق حقیقی و دیگر عشق مجازی وعلت این مسأله به مراتب عشق و محبت در تفکر صدرالمتألهین برمی گردد. از نظر او عشق حقیقی محبت به خدا و صفات و افعال اوست. او می‌گوید چون ذات حق‌تعالی بالفعل جامع جمیع كمالات است احق است كه معشوق و مطلوب و مقصود كل و مطلق باشد.(1)

ریشه واژه ی عشق

عشق را فرط المحبه(3) و گذشتن از حد در محبت(4) گویند كه از نظر ریشه‌ی عربی می‌توان حالات را در نظر گرفت:

1- از عشق گرفته شده است که قله و بالاترین نقطه‌ی كوه است و اگر گفته شود فلانی عاشق شده است منظور این است كه محبت او زیاد شده است و به حداكثر رسیده است.(5)

ملاصدرا  حکیم و فیلسوف بزرگ اسلامی عشق و محبت را مترادف می‌داند و آن را ابتهاج  به شیء موافق تعریف می‌كند اعم از این كه عقلی باشد یا حسی، حقیقی باشد یا ظنی. او معتقد است كه در همه‌ی  موجودات عشق و شوقی نسبت به كمال وجود دارد و معشوق و محبوب حقیقی ذات حق تعالی است.

2- از عشقه گرفته شده است که گیاهی است كه به دور درخت می پیچد و آب آن را می خورد و رنگ آن را زرد می كند و سبب ریختن برگ های آن می شود و بعد از مدتی خود درخت نیز خشك می شود.  عشق نیز وقتی به كمال خود می رسد قوا را ساقط می گرداند و حواس را از كار می اندازد و عاشق را بی اشتها کرده و از غذا باز می دارد و میان عاشق و مردم جدایی می افكند و او بیمار می گردد یا دیوانه می شود و در نهایت هلاك می گردد.(6)

عشق و محبت از دیدگاه ملاصدرا

ملاصدرا  حکیم و فیلسوف بزرگ اسلامی عشق و محبت را مترادف می‌داند(7) و آن را ابتهاج (8) به شیء موافق تعریف می‌كند اعم از این كه عقلی باشد یا حسی، حقیقی باشد یا ظنی.(9)

او معتقد است كه در همه‌ی  موجودات عشق و شوقی نسبت به كمال وجود دارد و معشوق و محبوب حقیقی ذات حق تعالی است.(10) شق مجازی خود دو‌گونه است. عشق نفسانی و عشق حیوانی.

این نوع عشق انسان را از خود‌پرستی بیرون می‌برد و این حصار و محدودیت را می‌شكند. وجود عاشق را توسعه داده و كانون هستی‌اش را عوض می‌كند. این نوع عشق نفس و روح را نرم، آرام، مهربان، صاحب وجد و حزن و گریه و رقت دل می‌كند . در این مرحله، عاشق شیفته از معشوق خود تصویری متعالی و متكامل برای خویش ترسیم می‌كند و دیگر حواس او در مقابل اثری از غیر محبوبش حساسیتی ندارد.

 مبداء عشق حیوانی شهوات بدنی و هدف آن طلب لذت حیوانی و ارضای تمایلات خود محب است و از آن خشونت و جنایت برمی‌خیزد. انسان آنگاه كه تحت تأثیر شهوات خویش است از خود بیرون نرفته است. شخص و شیء مورد علاقه را تنها برای خود می‌خواهد و اگر به او می‌اندیشد بدین صورت است كه چگونه از وصال او بهره‌مند شود و حداكثر تمتع را ببرد و اگر نسبت به او غیرت می‌ورزد غیرتش حیوانی است و مانع رشد و تكامل محبوب خویش می‌شود. او هرگز تكامل و تعالی معشوق را نمی‌خواهد زیرا همواره نگران از دست دادن اوست. همیشه ملتهب و افسرده خاطر است دائم به فكر تصاحب و تملك محبوب است و گاه رفتارهای ناشایست و خلاف عقل از او سر می‌زند. او تا آنجا پیش می‌رود كه از آزردن معشوق خود باكی ندارد. چنین عشقی با وصول به معشوق و گذشته ایام رو به سردی می‌گذارد و گاهی هم به كینه و نفرت تبدیل می‌شود و تا آنجا‌ كه چه بسا معشوق آدمی دشمن‌ترین دشمنان او گردد.(2)

 مبداء عشق حیوانی شهوات بدنی و هدف آن طلب لذت حیوانی و ارضای تمایلات خود محب است و از آن خشونت و جنایت برمی‌خیزد. انسان آنگاه كه تحت تأثیر شهوات خویش است از خود بیرون نرفته است. شخص و شیء مورد علاقه را تنها برای خود می‌خواهد و اگر به او می‌اندیشد بدین صورت است كه چگونه از وصال او بهره‌مند شود و حداكثر تمتع را ببرد و اگر نسبت به او غیرت می‌ورزد غیرتش حیوانی است.

در مقابل عشق نفسانی محبتی خالص است و به کلی از شهوت و منفعت بركنار است. این نوع عشق انسان را از خود‌پرستی بیرون می‌برد و این حصار و محدودیت را می‌شكند. وجود عاشق را توسعه داده و كانون هستی‌اش را عوض می‌كند. این نوع عشق نفس و روح را نرم، آرام، مهربان، صاحب وجد و حزن و گریه و رقت دل می‌كند . در این مرحله، عاشق شیفته از معشوق خود تصویری متعالی و متكامل برای خویش ترسیم می‌كند و دیگر حواس او در مقابل اثری از غیر محبوبش حساسیتی ندارد. در این نوع عشق كه عشق خیالی(3) نیز نامیده می‌شود عاشق نگران از دست دادن و مهجور شدن محبوب خود نیست زیرا محبوب همواره با اوست. زیرا صورت معشوق در عالم خیال او جاودانه شده و در وجود او تبلور یافته است و راه جبران فراق و دوری را همین تصور خیالی می‌داند و لذا هرگز از معشوق خیالی خود جدا نیست و تا جایی پیش می‌رود كه خیال محبوب را از خود محبوب عزیزتر و گرامی‌تر می‌دارد(4). ملاصدرا اشعاری را از محیی‌الدین عربی ذكر می‌كند كه اشاره به این نوع از عشق دارد كه عشق نفسانی غیر از عشق حیوانی و جسمانی است.(5)

                                                                                             ادامه دارد....

پی نوشت ها:

‌1-محمدبن‌ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحكمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه العقلیه، به تصحیح مقصود محمدی، ج7 ،ص 252 (در مقالات بعدی این مطلب را بیشتر توضیح خواهیم داد.)

2- محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحكمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه ، ج7،ص 176.

3- فاطمه طباطبایی، سخن عشق،ص 12.

4- جالب است كه چنین حالتی را در شهریار شاعر معروف زمان خودمان نیز ذكر كرده‌اند. ( ر.ك: مرتضی مطهری، فطرت،ص 86)

5-محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحكمه المتعالیه فی الاسفارالعقلیه الاربعه، ج7،ص 179.