آموزش فلسفه همراه داستان
آليسون تروزوپ - هيلاري پولان
توضيح و ترجمه محمد مهدي ساعتچي
با تشکر از دوست عزیزم ایوب محمودی لاری
ممکن است براي برخي افراد اين موضوع هنوز تعجب آور باشد که بدانند کتاب هاي کودکان و نوجوانان غالباً در بردارنده برخي از مسائل فلسفي عميق هستند که کودکان دوست دارند به آنها بيانديشند. بسياري از مفاهيم مثل دوستي، صداقت، عدالت، آفرينش و... مفاهيمي هستند که علاوه بر اينکه موضوع تأملات فلاسفه بوده اند ذهن کودکان را نيز به خود مشغول مي کنند. در بسياري از داستان هاي حوزه کودکان و نوجوانان نيز اين مسائل به نحو غير مستقيمي مطرح مي شود که مي تواند مقدمه اي باشد براي انديشيدن و يادگيري شيوه تفکر در مورد آنها. در مقاله پيش رو ابتدا به شکل کلي به موضوع آموزش فلسفه از طريق خواندن داستان اشاره مي شود و در ادامه به دو نمونه مشخص و کاربردي از طرح مسائل فلسفي در داستان ها پرداخته مي شود که مي تواند ما را با چگونگي يادگيري و آموزش فلسفه بدين شيوه آشنا سازد.
***
کاربرد داستان در آموزش فلسفه به کودکان
فلسفه براي کودکان نه به معناي آموزش دانش فلسفي به کودکان است، بلکه غالباً آموزش متدها و مهارت هايي است براي فکر کردن به موضوع هاي مختلف. آنان طي جلسات گفتگوهاي فلسفي، با شيوه هاي منطقي تفکر آشنا مي شوند و نه با اينکه کانت يا افلاطون چه ديدگاهي داشته اند. کنکاش فلسفي براي کودکان و نوجوانان معمولاً به اين شيوه صورت مي گيرد که آنها سؤال هايي را مي پرسند و آموزگار مي تواند به آنها کمک کند که قادر شوند به آن مسأله از جنبه کلي تري فکر کنند و جواب پرسش هاي خود را خود بيابند.
برخلاف ديدگاه هايي که کودکان را فاقد توانايي براي تأمل فلسفي مي پندارند، کودکان خود بدون هيچ آموزش، موجوداتي پرسشگر و جوياي دانستنند. اگر جمله ارسطو در ابتداي کتاب مابعدالطبيعه خود که گفته بود«همه انسان ها بالطبع خواهان دانستنند»، در مورد همه بزرگسالان صادق نباشد، يقيناً در مورد تمامي کودکان صدق مي کند. آنها در پرسيدن مطالبي که نمي دانند صراحت دارند و مرزي را براي مطرح کردن سؤالات خود نمي شناسند. بسياري از پرسش هاي کودکان با پرسش هاي فلسفي در بزرگسالي همچون پرسش در مورد خدا يا در مورد مرگ يکي است. آلبرت انيشتين زماني گفته بود که مهمترين محرک او براي تحقيقات خود اين بود که پرسش هاي کودکي خود را هيچ گاه فراموش نکرده بود. او يکي از پرسش هاي همه دوران زندگي خود را پرسش از معناي زمان مي دانست. ضعف در نظام آموزشي بسياري کشورها سبب مي شود که کودکاني که تا پيش از دبستان شوق سرشاري براي يادگيري و آموختن و رفتن به مدرسه دارند، پس از چند سالي ممکن است حتي کل جريان آموختن آنها را دلزده يا کسل سازد. در واقع در مدارس از آنها خواسته ميشود تا پيروي كننده روش جدي آموزشي باشند كه بزرگسالان طراحي كردهاند. پس از چند سال که به مدرسه رفتند آنها از پرسش دست بر ميدارند و اين آغاز از ميان رفتن كنجكاوي و گرايش آنها به يادگيري است.
طي چند دهه اخير يکي از ابزارها و راههاي اصلي براي تشويق کودکان به انديشيدن در حوزه آموزش فلسفه به کودکان، استفاده از داستان هايي بوده که مورد علاقه کودکان است. از زماني که در دهه هفتاد آموزش فلسفه براي کودکان شکل جدي تري به خود گرفته و افرادي چون ماتيو ليپمن، فيليپ کم و رابرت فيشر در اين زمينه آثاري را عرضه کرده اند، آموزش فلسفه در لابلاي بحث و بررسي يک داستان از مهمترين روش هايي بوده که مهارت هاي ابراز نظر را در کودکان تقويت مي کند. معلم در سر اين کلاس ها در کنار شاگردان به صورت حلقه اي مي نشيند و همراه آنها مشغول به خواندن يک داستان مي شود. پس از اتمام داستان معلم بايد با طرح سؤال هايي با توجه به محتواي داستان بحث را آغاز و هدايت کند. در واقع کتاب داستان کمک مي کند که بچه ها احساس همدلي و هم ذات پنداري با قهرمان داستان داشته باشند و سؤال ها و دغدغه هاي اصلي خود را بپرسند و از طريق توصيف موقعيت هاي قهرمان داستان که غالباً به مسائل خود آنها نيز نزديک است، پرسش هاي شخصي خود را طرح کنند. آموزگار همچنين مي تواند به بچهها خاطر نشان كند كه آنها ميتوانند دربارة هر چيزي كه آن را حيرتآور يافتهاند يا به هر صورت برايشان جالب بوده، يا آنچه كه داستان، آنها را به فكر كردن دربارة آن واداشته و دوست دارند، بحث كنند.
داستان هاي حوزه کودکان به وسيله عنصر تخيل و هيجان با کودکان ارتباطي قوي برقرار مي کنند و کودکان مايلند که پس از خواندن داستان هايي که مورد توجه آنها قرار گرفته پيرامون آن بحث کنند. کودکان بسيار بيشتر از بزرگسالان شوق دارند که درباره پيچيدگي هاي داستاني و علل رفتار قهرمان داستان پرسش کنند و بسيار کمتر از آنها پديده هاي مختلف را عادي و طبيعي تلقي مي کنند. از همين روست که در نظر بسياري از آموزگاران فلسفه، دوره کودکي و سال هاي گذراندن در دبستان فرصت بسيار بهتري براي شکل گيري استقلال فکري است تا دوران دانشجويي. ماتيو ليپمن که خود از بنيانگذاران آموزش فلسفه براي کودکان و نوجوانان بوده در مصاحبه اي عنوان کرده: «در اواخر سال هاي 1960 در دانشگاه كلمبيا فكر مي كردم كه دانشجويانم فاقد قدرت استدلال و قدرت تميز و داوري هستند، اما براي تقويت قابل ملاحظة قدرت تفكر آنها، بسيار دير شده بود. من به اين فكر افتادم كه اين كار مي بايست در دوران كودكي انجام مي گرفت (و در آن زمان تقريباً فقط من بر اين اعتقاد بودم ). بايد وقتي كودكان در سن يازده يا دوازدسالگي بودند، يكسري دوره هاي درسي در خصوص تفكر انتقادي را مي گذارندند. اما براي تهية موضوعي قابل فهم و مخاطب پسند، بايستي متون درسي به صورت داستان نوشته مي شد، داستاني دربارة منطق اكتشافي كودكان.» ليپمن با انجام اقدامات متعدد و تلاش پي گير تلاش نمود تا به هدف فوق دست يابد. يکي از اقدام هاي مهم او تدوين برنامه درسي فلسفه براي کودکان در قالب قصه، رمان و داستان کوتاه براي کودکان به همراه راهنماي آموزش آنها براي معلمان است.
آموزش فلسفه براي کودکان و نوجوانان که غالباً به صورت جمعي صورت مي گيرد، فعاليتي است که هم به لحاظ فردي و هم به لحاظ جمعي در رشد مهارت هاي آنان نقش دارد. کنکاش فلسفي جمعي در کودکان و نوجوانان يکي از بزرگترين و مفيدترين تمرين ها براي ارتقاي مهارت هاي بياني در آنان است. آنان مي آموزند که به دقت به سخنان يکديگر گوش کنند، پيش از بيان نظراتشان آنها را در ذهن خود مرتب کنند، افکار خود را به صورت مدلل و روشن بيان کنند و حتي در مقابل انتقادهاي دوستانشان به شکل منطقي از خود دفاع کنند. انديشيدن و فلسفه پردازي و ابراز نظر در کلاس از سويي در آنان روحيه جمع گرايانه و ارتباط با ديگران را تقويت مي کند و از سوي ديگر بر توانايي هاي فکري و فردي آنها مي افزايد.
آثار داستاني که کودکان بتوانند به واسطه آنها به بحث پيرامون موضوع هاي انتزاعي تري بپردازند متعدد هستند. اگرچه در سال هاي اخير داستان هاي کوتاهي صرفاً به هدف تشويق انديشيدن و آموزش فلسفه نگاشته شده، اما باز بهترين آثار براي اين منظور استفاده از شاهکارهاي ادبي بزرگ است که ارتباطي بسيار نزديک با کودکان برقرار مي کند. در ادامه براي آشنايي با چگونگي بحث ها و پرسش هاي فلسفي در داستان ها دو نمونه از داستان هاي محبوب را مورد توجه قرار خواهيم داد.

تار و پود هستیم بر باد رفت،اما نرفت