آراء تربیتی پستالزی:

هنریش پستالزی (1827-1746) از مربیان صاحب‌نامی است که تحت تأثیر روسو قرار گرفت و نظریات اصلاحی مهمی در تربیت ارائه داد. او در شهر زوریخ (سوییس) به‌دنیا آمد و در خردسالی پدر خود را از دست داد و در کنار مادری متدین و نوع‌پرور و پدربزرگی روحانی پرورش یافت. او به تحصیل الهیات و حقوق پرداخت و تحت تأثیر روسو فعالیت‌هایی سیاسی داشت ولی پس از مدتی از سیاست کنار کشیده و به کشاورزی مشغول شد (کاردان، 1381، ص147).

 

پستالزی چون فرزندی پیدا کرد برآن شد که او را مانند «امیل» روسو تربیت کند. بدین‌سان او به آموزش و پرورش علاقه‌مند شد و از این‌رو اتفاقات جدیدی در زندگی او رخ داد. او راه نجات محرومان جامعه را بازپروری آنان می‌دانست و از این‌رو دست به تأسیس یتیم‌خانه زد. او برای آموزش خواندن و نوشتن روش تازه‌ای ابداع کرد و سعی نمود روش آموختن را بر روان‌شناسی مبتنی سازد (کاردان، 1381، ص148-147). او از سه طریق به بیان اندیشه‌های خود می‌پردازد: اول، از طریق کار خود به‌عنوان یک اصلاح‌گر؛ دوم، از طریق نوشته‌های تربیتی مناسب؛‌ سوم، از طریق اندیشه‌های فلسفی و جامعه‌شناسی‌اش (اولیچ‌، 1375، ص135).

 

 او اعتقاد داشت که با به‌کار گرفتن آموزش و پرورش مؤثر و قاطع می‌توان جامعه را از جهل و نادانی رهایی بخشید و با تزکیه‌ی بافت‌های درونی اجتماع می‌توان به اعتلا و ارتقای متناسب با مقام انسانیت دست یافت. البته وی آموزش کتابی و خالی از واقعیت ملموس را سخت مردود دانسته و آرمان‌خواهی لفظی را که به کوشش و عمل نمی‌انجامد ناچیز می‌شمارد (طوسی، 1354، ص181).

 

از آثار و نوشته‌های پستالزی می‌توان به این موارد اشاره کرد: شب یک زاهد (شامل 180 پیشنهاد تربیتی)، آواز قو، لئونارد و گرترود (افسانه‌ای عشقی حاوی اصول و موازین تربیتی)، چگونه گرترود فرزند خود را تعلیم می‌دهد؟ (مجموعه نامه‌های او)، و تحقیق در‌باره‌ی سیر طبیعت در رشد آدمی (دیدگاه انسان‌شناختی او).

 به‌زعم اولیچ (1375)، پستالزی علاوه بر علایق تربیتی، یک فیلسوف اجتماعی بود. او با فرضیه‌ی حالت طبیعی بشر آغاز کرد، ولی بلافاصله ستایش احساسی روسو را از این حالت انسان مورد انتقاد قرار داد (صص141-140). به عقیده‌ی او، آدمی دارای سه نوع طبیعت حیوانی، اجتماعی، و اخلاقی است. در مرحله‌ی طبیعی، او در عین حال نیک، نادان و متهور است. در مرحله‌ی اجتماعی، غالباً نیک نفسی طبیعی خود را از دست داده و مدام در میان دو قطب خودپرستی و حرص در حال نوسان است (کاردان، 1381، ص150).

 از دیدگاه پستالزی، هدف تعلیم و تربیت شکوفا ساختن نیروهای طبیعی فرد به سوی خرد انسانی است. به‌عبارت دیگر، او تربیت اخلاقی و انسانی، یعنی ایجاد فضایل اخلاقی در او را به عنوان هدف تربیت خود تلقی می‌کند (کاردان، 1381، ص150). به‌نظر او، ‌تعلیم و تربیت براساس تجارب کودک صورت می‌گیرد و این تجارب باید از طریق خانه و مدرسه برای کودک فراهم گردد. مجموعه‌ی تجارب کودک نیز از طریق «بینش» برای کودک حاصل می‌شود. عمل بینش دارای مراحلی به شرح زیر  است:

 

1-       احساس مبهم: به‌وجود آمدن آثار مبهمی از موضوعات مورد مشاهده در ذهن کودک

2-       روشنی و صراحت: جداشدن آثار مبهم حسی به‌سبب دقت و توجه عمدی روشن و مشخص

3-       تعریف و نام‌گذاری: جداسازی موارد مشاهده شده با خصوصیات متمایز از یک‌دیگر

4-       طبقه‌بندی: قرار گرفتن مورد مشاهده در گروه مشابه (طوسی، 1354، صص 189-188).

 

به‌عقیده‌ی پستالزی، طبیعت و رشد آن دارای مراحلی است و ویژگی‌های این مراحل را باید در آموزش و پرورش رعایت کرد و عناصر هر علم و هنری را که می‌خواهیم بیاموزیم با ساختار ویژه‌ی ذهن هر کودک منطبق ساخت. اصول تربیت پستالزی، به‌طور خلاصه، عبارتند از:

 

1-       تناسب برنامه با رشد جسمانی و روانی کودک

2-        دوست داشتن کودک و احترام به شخصیت او

3-       آموزش و پرورش بر اساس تجربه

4-       آموزش و پرورش بر پایه‌ی عمل و زندگانی عملی

5-       آموزش از ساده ترین جزء به سمت امور پیچیده (کاردان، 1381،ص 151-150).